الان که می نویسم، مرز جنوبی ما آشفته، جنایتکار و گران است. هزاران بیگانه غیرقانونی هر روز از مرز عبور می کنند و در کشور ما ناپدید می شوند. چپ افراطی فکر می کند این چیز خوبی است و تاجران از داشتن نیروی کار ارزان خوشحال هستند.
تعداد کمی از رهبران ملی به طور جدی نگران هستند. آنها بدون انجام کار مهمی صحبت می کنند، صحبت می کنند و صحبت می کنند، اما تعداد کمی حتی وانمود می کنند که نگران هستند. آنها مانند احمقهای دنیوی در کشتی غرقشده تایتانیک هستند، از یک شام شیک با نوشیدن یک شامپاین گرانقیمت لذت میبرند، در حالی که پرچهای کشتی روی خط آب کلیک میکنند و کشتی محکوم به سمت راست بالا میرود.
همانطور که میزها شروع به سر خوردن کردند، چندین بازدیدکننده نگران به نظر می رسیدند، اما بعد به یاد آوردند که این یک کشتی است، "حتی خدا هم نمی تواند غرق شود." با این حال گویا خداوند تبلیغات آنها را نخوانده و باور نکرده است.
زیباترین و بزرگترین کشتی در شب سرد 15 آوریل 1912 در اقیانوس اطلس شمالی یخی غرق شد و شام را برای همه خراب کرد. بیش از 1500 نفر در این فاجعه جان باختند.
فاجعه در مرز جنوبی ما بسیار غم انگیزتر از غرق شدن کشتی تایتانیک است و به همان اندازه قابل پیشگیری است.
تعداد کمی از دروازه بانان ما قصد دارند گوجه فرنگی یا توت فرنگی بچینند. اگرچه تعداد کمی سبزی می چینند، اما بسیاری دیگر با شلوغی بیش از حد مدارس دولتی، شلوغی بیش از حد بیمارستان ها، کاهش بودجه مراقبت های اجتماعی، پر کردن زندان ها و ایجاد ویرانی در بزرگراه ها، شما را در جیب خود می اندازند.
برخی از قوانین ما پیروی می کنند و به ملت ما کمک می کنند، اما همچنان دروازه بان غیرقانونی هستند.
آنها سزاوار نفرت یا آزار نیستند، اما باید به خانه یا زندان فرستاده شوند - یک زندان کارآمد بدون تلویزیون، سالن های ورزشی یا اتاق های بازی. و نه یک وکیل یا مددکار اجتماعی تا 50 مایلی.
به نظر می رسد تهاجم دسته جمعی بی پایان است و به ما گفته می شود که هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم تا تهاجم را متوقف کنیم. یک دقیقه صبر کن. این ملتی است که از بیابان بریده شده است. ما شهرهای بزرگ با آسمانخراشها، بزرگراههای اصلی، بیمارستانها، دانشگاهها و راهآهنهایی ساختیم که از دریا به دریا امتداد داشتند. به ماه رفتیم ما به دستاوردهای شگفت انگیزی در زمینه پزشکی دست یافته ایم. ما یک جنگ داخلی خونین را تحمل کردیم. دو جنگ جهانی به راه انداخت و چند جنگ کوچک. ما یک فروپاشی مالی متزلزل و بسیار ناچیز را تجربه کردیم. ایالات متحده می تواند یک شخص یا مکان را در هر نقطه از جهان شناسایی کند و یک موشک را در فاصله پنج فوتی هدف قرار دهد. ما از ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی عظیم حمایت می کنیم، اما نمی توانیم جلوی چندین هزار در شکستن را بگیریم!
کسی نمی خواهد این کار را انجام دهد.
آمریکایی های آینده به گذشته نگاه خواهند کرد و تقریباً متقاعد خواهند شد که رویدادهای مدرن جعل شده اند، زیرا مقامات آمریکایی نمی توانند اینقدر احمق، بی کفایت یا خیانتکار باشند.
اما آنها هستند.
دروازه بان های غیرقانونی، نامشروع و اغلب آلوده آمریکا را نابود می کنند. بله، میدانم که چپهای بیفکر میخواهند آنها را «مهاجر غیرقانونی» بنامند، اما اینکه یک خارجی غیرقانونی را «مهاجر غیرقانونی» خطاب کنید، مانند این است که یک فروشنده هروئین را «داروساز بدون مجوز» خطاب کنید.
چپها، حتی انجیلیهای بسیار سست، معتقدند که حق جهانی برای زندگی در آمریکا دارند. این یک مزخرف آشکار است، زیرا قانون اساسی ما می گوید که آمریکا "برای ما و فرزندان ما" تأسیس شده است. این مورد را همه کسانی که «اولاد ما» نیستند از دست می دهند. همه تام، دیک و هوگو (یا محمد) که می خواهند وضعیت مالی خود را بهبود بخشند حق زندگی در اینجا را ندارند.
ایده دیوانه وار کشورهای بدون مرز، که به همه اجازه می دهند آزادانه در یک مرز مشترک حرکت کنند، توسط رئیس جمهور جورج دبلیو بوش، زمانی که در مارس 2005 با رئیس جمهور مکزیک و نخست وزیر کانادا در واکو، تگزاس ملاقات کرد، رایج شد. پس از این کنفرانس، شورای روابط خارجی کتاب «به سوی یک جامعه آمریکای شمالی» را منتشر کرد که خواستار یک «بازار بدون درز» با «مرز بازتر برای جابجایی کالا و مردم» شد.
چنین سیاستی برای سالها در اتحادیه اروپا صادق است، جایی که هر کسی میتواند بدون مدارک به هر کشور عضو سفر کند. چنین ملت هایی ملیت خود را از دست می دهند و به سرزمینی توده ای تبدیل می شوند که در آن هرج و مرج حاکم است.
بایدن حکومت نمی کند. هرج و مرج ایجاد می کند.
بنجامین فرانکلین از تهاجم مهاجران آلمانی به پنسیلوانیا شوکه شد. آنها فرهنگ یا زبان انگلیسی یا همان ارزش ها را نداشتند. فرانکلین مینویسد: «چرا باید مورهای پالاتین را رها کرد تا در سکونتگاههای ما قدم بزنند و زبان و آداب خود را با گلهها به جز زبان ما برقرار کنند؟ چرا پنسیلوانیا که توسط انگلیسی ها تأسیس شده است، باید تبدیل به مستعمره بیگانگانی شود که به زودی آنقدر زیاد خواهند شد که به جای اینکه آنها را به زبان بیاورند، ما را آلمانی می کنند و هرگز زبان یا آداب و رسوم ما را نمی پذیرند و رنگ ما را به دست نمی آورند؟
در اوایل آمریکا، آلمانی ها، ایتالیایی ها و غیره. آنها سفید در نظر گرفته نمی شدند. آنها "کمتر سفیدپوست" بودند.
فرانکلین افزود: "اما شاید من به عقده کشورم معتاد هستم، زیرا این نوع سوگیری برای بشریت طبیعی است."
آیا فرانکلین پس از نوشتن در مورد چهره ها و محدودیت های مهاجران یک نژادپرست بود یا یک برتری سفید؟ شاید این ترس موجه وجود داشت که هجوم گسترده بیگانگان آزمایش بزرگ آزادی آمریکا را از بین ببرد. او اگر بداند که در سال 2018، جمعیت خارجی متولد شده در آمریکا حدود 14٪ از جمعیت ایالات متحده است، شوکه می شود! در سال 1980 6 درصد بود.
الان که می نویسم شاهد ادغام و حتی نابودی گروه های خاص هستیم. گروه های سیاه، سفید، قرمز و زرد ناپدید خواهند شد. در حالی که ازدواج های بین نژادی غیرقانونی یا غیرقانونی نیستند، به نفع جهانی گرایان است که همه را برابر کنند. آیا کسی اهمیت می دهد؟ آیا مراقبت نژادپرستانه است؟ آیا پرسیدن این سوال حتی نژادپرستانه است؟ من حدس میزنم این نژادپرستانه است که فاش کنیم 1980 درصد خارجیها را ترجیح میدهم.
آمریکا به افراد بی سواد، بی مهارت و بی انگیزه از هیچ ملتی نیاز ندارد. این خودخواهی نیست، بلکه معقول و معقول است که فقط به کسانی اجازه دهیم که به ملت ما کمک کنند.
تهاجم غیرقانونی بیگانگان به آمریکا ملتی خطرناک، تاریک، رو به زوال و در حال مرگ را ایجاد می کند. و من بازگشتی به عظمت آمریکا نمی بینم - حتی اگر بازگشتی به مسیحیت واقعی وجود داشته باشد.
اما صادقانه بگویم، ممکن است برای بستن در انبار دیر شده باشد، زیرا اسب ها در جاده می تازند. ما نرم بودیم تا معقول. ضعیف به جای عاقل؛ آرام به جای تقابل؛ و آرام به جای مصمم وقتی آمریکا منفجر می شود، همه شرط بندی ها از بین می روند و ممکن است قلمروی از وحشت رخ دهد، و آمریکا که می دانیم برای همیشه از بین خواهد رفت.
مجریان برنامه گفتگو از من پرسیدند که آیا پیام من باعث وحشت مردم می شود یا خیر و من همیشه پاسخ می دادم که سعی می کنم مردم را بیدار کنم و بدون نگرانی متوجه شوند. با این حال، در این دوران بحران، شاید زمان نگرانی فرا رسیده باشد! نه، این یک وحشت غیرمسئولانه و غیرقابل کنترل نیست. این فقط نوعی زنگ خطر روزانه است که باعث می شود خون شما گرم شود، آدرنالین تان بالا بیاید، دستانتان به شدت عرق کند و دهانتان مانند چاه نفتی که من در آن سرمایه گذاری کرده ام خشک شود.
تجارت با کشورهایی را که به بیگانگان غیرقانونی اجازه عبور از قلمرو آنها در مسیر ایالات متحده را می دهند یا کشورهایی که اجازه بازگشت شهروندان خود به کشورشان را نمی دهند، متوقف کنید.
دارایی های ملی در آمریکای مرکزی را مسدود کنید تا زمانی که تلاش های مردم خود را برای فرار غیرقانونی به آمریکا محدود کنند.
نردبان را بکشید و دیگر اجازه مهاجرت به مدت حداقل پنج سال را به جز چند استثنا ندهید.
تمام حفره های مرزهای شمالی و جنوبی خود را ببندید، حتی با کمک ارتش، هواپیماهای بدون سرنشین، هلیکوپترها و انواع فناوری های جدید برای انجام کار.
از هر تجارتی که یک بیگانه غیرقانونی استخدام می کند جریمه های هنگفتی را جمع آوری کنید. برای تخلف دوم جریمه را دو برابر کنید. زندان برای سوم. این باعث محبوبیت من در اتاق بازرگانی نمی شود، اما در مسابقه محبوبیت شرکت نمی کنم.
خارجی های غیرقانونی حقوقی برابر با آمریکایی ها ندارند. پس همه کسانی که به طور غیرقانونی اینجا هستند را بیرون کنید. برای احتیاط اثر انگشت خود را بردارید و بردارید و در صورت بازگشت ببندید.
ما باید از همه مهاجرانی که از هر کشوری به آمریکا می آیند اثر انگشت بگیریم و عکس بگیریم و در صورت تمام شدن ویزا آنها را به شدت جریمه کنیم. سپس آنها را به خانه بازگردانید.
وقت آن است که دست از بازی بردارید و از نوشیدن آب خنده دست بردارید و متوجه شوید که مهمانی به پایان رسیده است. کشتی در حال غرق شدن است، ما تا قوزک پا در آب یخ زده هستیم و زمان آن رسیده که قایق های نجات را بیرون بکشیم. وقتی کشتی به دو نیم میشود، اکثر آمریکاییها به خود میگویند که خدا هرگز اجازه نخواهد داد آمریکا غرق شود، زیرا ما بسیار قوی، عالی و بسیار خاص هستیم.
و خیلی احمقانه
لینک انتشار اصلی مقاله و مقالات بیشتر از Don Boys, Ph.D.
منبعی برای انتشار یک مقاله اصلی RWR.